2007-07-11

سوي

خدايا
به سوي تو مي آيم،
تو را مي جويم،
تو را مي خواهم؛
تو را مي خوانم.

چه غم اگر هر روز توبه مي شكنم،
بزرگتر از آني كه در بزرگواريت شك كنم؛
و كوچكتر از آنم كه مرا هدايت نتواني كرد.

اگر كه مي شكنم
باز به سوي توام روي است.
و فقط به روي تو
در اين سوي تويي و سويي جز تو كو؟


نيازم نيست كه از تواناييم بگويمت،
و نيازت نيست تا برايت اثبات كنم؛
خود ساخته اي مرا،
و خود بيشتر و بهتر مي داني به چه كار پرداخته اي مرا

مرا توان آن است كه خليفه تو باشم؛

مي توانم،
آري!
مي دانم.


شرمم نيست از توبه هر روزه
بلكه از تو مي خواهم هر ساعتم توفيق توبه دهي
تا ساعتي كمتر از تو غافل باشم.

ليك،
نگرانيم اين است
كه توبه ام نيز عادت شود،
عادتي كه عهد ببندم
و عهد بشكنم.

ترسم آن است
كه عذر خواستنم در درگاه تو
روزمرگي ام شود.

هميشه ام شود توبه،
آن گونه كه هميشه ام معصيت بود.

مرا درياب،
كه تو مي داني درد من روزمرگي بود.
آن چنان در سياهي زيستم
كه رنگ سياهي به دل گرفتم.

يا رب
نورم ده
لاينقطع
كه به كمتر از آني بيم خطايم است.

براي هميشه
خليفه ات را درياب.

دوشنبه 14آذر84، حرم دل، 2 بامداد